با پیروزی انقلاب اسلامي اوّلين ضربه به نظام دو قطبي دو ابر قدرت وارد شد. وقتي كه گورباچف آمد و فاتحة بلوك شرق و اتّحاد جماهير شوروي را خواند آقاي رونالد ريگان و آمريكاييها گفتند تا به حال دوتايي اداره ميكرديم حالا مسئوليت، فقط به گردن ما افتاده است، پس بايد به تنهايي دنيا را اداره كنيم. نظام، نظامِ تك قطبي است غافل از اين كه دنيا تغيير كرده است.
آمريکايی ها در رابطه با اين نظام دو مسأله داشتند:
۱. توانمندي آمريكا كاهش پيدا كرده بود؛ ۲. دنيا هم بيدار شده بود و حاضر نبود از خواستة آمريكا تمكين كند؛ لذا نظام تك قطبي شكل نگرفت. بعد آمدند دهكدهي جهاني را مطرح كردند و گفتند دنيا در اثر تكنولوژي ارتباطات به صورت يك دهكده درآمده است و قهراً يك دهكده، بيش از يك كدخدا ندارد، آن هم آمريكاست؛ و بيش از يك فرهنگ و يك سياست هم ندارد، آن هم فرهنگ و سياست ليبراليزم غربي است؛ البته يك سِري كپرنشين هم دور و وَر اين دهكده هستند كه اسم آن را خرده فرهنگها گذاشتند، و اينها در سرنوشت دهكدة جهاني نقشي ندارند.
اين مسئله، حتي با منافع كشورهاي غربي نيز ـ كه ميخواستند حاكميّت دهكده را داشته باشند ـ تضاد پيدا كرد؛ چون در چنين جامعهاي ديگر لازم نيست كه حتّي يك مقدار به رفاه و مردم اين سرزمينها بپردازند؛ لذا اعتراضات عظيم، حتّي در كشورهاي غربي عليه جهاني سازي شكل گرفت و اين طرح هم عملي نشد. سپس آقاي كِنِت والتس قايل شد كه ما تا دشمن نداشته باشيم نميتوانيم حتي انسجام غرب را حفظ كنيم پس بايد دشمن داشته باشيم؛ اگر بَربَرها وجود ندارند، بايد آنها را خلق كرد.
«هانتينگتُون» انديشمند معروف صهيونيست، نظريّة برخورد تمدّنها را پيشنهاد داد و گفت جنگ آينده، جنگ بين دولتها نيست، بلكه جنگ بين تمدّنهاست. يك طرف تمدّن غرب و طرف ديگر تمدّن اسلام به همراه تمدّن كنفسيوس و آمريكاي لاتين است..
در سال ۱۹۸۸، پنج نفر از كساني كه الآن در آمريكا حاكماند دور هم جمع شدند و گفتند آمريكا در حال سقوط است؛ زيرا آمريكا از لحاظ اقتصادي فوقالعاده مقروض است و ميزان بدهي آن بيش از شصت و شش هزار ميليارد دلار است كه اين رقم، رقمِ نُجومي است و به اندازة سه هزار سال درآمد نفت ايران بدهكار است، گفتند از لحاظ فرهنگي هم ما چيزي نداريم ارائه كنيم. از لحاظ فرهنگي جامعة آمريكا بيفرهنگترين جامعه است. وقتي به آمريكاييها بگوييد فرهنگت چيست. ميگويند از كدام مملكت مهاجرت كردهاي؟ ايراني هستي؟ عربي؟ تركي؛ يونانياي؟ از كجا آمدهاي؟ فرهنگت همان است. در آمريكا به اندازة تمام فرهنگها فرهنگ، و به اندازة تمام زبانها و نژادها آدم وجود دارد؛ چون آن جا با مهاجرت به وجود آمد.
هم چنين آنها گفتند از لحاظ سياسي هم ديگر حرف آمريكا را نميخوانند، تنها عنصري كه براي آمريكا باقي مانده، قدرت نظامي است كه در اين مورد ما حرف اوّل را ميزنيم. اگر اين قدرت نظامي را به كار بگيريم و بر جهان سلطه پيدا كنيم ممكن است قدرت سياسي و اقتصادي را هم به دست آوريم …. كسينجر می گويد: اين دنيا يك قلب دارد، كه هركس به آن سلطه داشته باشد بر همة دنيا سلطه دارد و آن، خاورميانه و جهان اسلام است؛ چون آن جا مركز تمدنهاي قديم و مركز وحي و ظهور اديان الهي است. همة اماكن مقدّسه، منابع عظيم نفت و گاز، و قدرت در اين جاست. اگر ميخواهيد دنيا را تحت سلطه داشته باشيد بايد بر اين منطقه سلطه پيدا كنيد، به هر حال، براي اين كار با يك پديدهاي مواجه بودند و آن بيداري اسلامي بود كه با بركت پيروزي انقلاب اسلامي، در سراسر جهان اسلام شكل گرفته بود. گفتند با اين بيداري چه كنيم و چگونه مبارزه كنيم؟ که مبارزة با تروريزم را مطرح كردند. خانم رايس، آقاي ديگچني، رامسفلد، وُلفُ وتيس و ريچارد پرن كه در دولت جُرج بوش در رأس كار بودند، گفتند: تروريزم، نه در دولتهاست نه در ملّتها، نه در جوامع و نه در انسانها، بلكه تروريزم در فكر مسلمانهاست و آن فكر شهادت طلبي است. وقتي يك مسلماني حاضر ميشود با آغوش باز از مرگ استقبال كند اين تروريست است و بايد با آن برخورد كنيم. خانم رايس گفته بود تا ريشة فكر شهادت طلبي در مسلمانها را نكشيم تروريزم ريشه كن نخواهد شد. …. به همين علّت جنگ با تروريزم را مطرح كردند. …. يازده سپتامبر آغاز اجراي سياست نظامي آمريكا بود. اين كه يازده سپتامبر را چه كسي به وجود آورد هنوز از لحاظ اسناد و مدارك روشن نشده است، ولي به طور قطع و يقين با همراهي و همكاري سازمانهاي (سي آي إي) و (اف بي آي) و صهيونيستي بود. در اين ترديد نكنيد. يك مقدار هم كه خواستند مسائل را فاش كنند به عنوان به خطر افتادن امنيت ملّي جلوي آن را گرفتند. اين سؤال مطرح شد كه چرا در آن روز هيچ يك از چهار هزار يهودي در آن دو بُرج حضور نداشتند؟ اين كه چگونه بنلادن در كوههاي افغانستان ميتواند چنين عمليّات پيچيدهاي را بدون هماهنگي با دستگاههاي آمريكايي در يك زمان در آمريكا انجام بدهد خيلي عجيب است؟ …..
آمريكاييها ميدانند كه با پيروزي و بيداري اسلامي، ديگر جايي براي سلطه بر قلب دنيا ـ به قول خودشان ـ ندارند….. آمريكاييها قبل از حمله به عراق برنامة مفَصّلتري داشتند. قصد تغيير جغرافياي منطقه را داشتند. قايل بودند كه اين دولتها ديگر قدرت برابري با بيداري اسلامي را ندارند، بلكه بايد دولتهاي كوچك مثل قطر و … به وجود آيد و هر دولتي بيش از دويست، سيصد هزار نفر جمعيّت نداشته باشد؛ لذا مسألة تكثير را مطرح كردند. البته الآن در خواب ميبينند كه جغرافياي منطقه بايد تغيير كند….[۱]
پاورقي ها:
[۱]. اين پاسخ برگرفته از مباحث آقای دکتر منوچهر محمدی است که در کانون گفتمان دينی در مدرسه فضيه قم به تاريخ ۸/۷/۸۲ انجام گرفته است می باشد